مصاحبه خانم دکتر مفتونی استاد دانشکده الهیات در خصوص جایگاه فلسفه اسلامی - دانشکده الهیات و معارف اسلامی ftis
گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر، از سالها پیش تصمیم گرفت پروندهای برای گفتوگو با چهرههای ماندگار فلسفه تعریف کند تا در آن سراغ اساتید برجسته و نامدار حوزه فلسفه برود و با آنها هم درباره موضوعات فلسفی و هم درباره موضوعات غیر فلسفی گفتوگو کند. متأسفانه امروز چند نفر از اساتیدی که با آنها گفتوگو کرده بودیم در قید حیات نیستند و سرزمین فلسفه ایران هرروز در حال کوچک شدن است. کریم مجتهدی، استاد فلسفه غرب و چهره ماندگار فلسفه و احمد احمدی رئیس سابق و مؤسس سازمان سمت از جمله افرادی هستند که با آنها گفتوگو کردیم اما امروز متأسفانه در میان ما نیستند. رضا داوری اردکانی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، مهدی محقق، غلامرضا اعوانی، مهدی گلشنی از دیگر افرادی هستند که تاکنون با آنها گفتوگو کرده ایم.
این روزها در بسیاری از نشستها و همایشهایی که در حوزه فلسفه برگزار میشود، صحبت از رکود فلسفه اسلامی و عدم کارکرد آن در جهان جدید و مدرن است. به عقیده برخی از اهالی فلسفه، فلسفه اسلامی در این سالها که فلسفه غربی خیلی بیشتر مورد توجه قرار گرفته، مغفول مانده و مورد بی مهری قرارگرفته است. حتی برخی هم در این میان معتقدند که چیزی از فلسفه اسلامی نمانده است. نادیا مفتونی، استاد فلسفه دانشگاه تهران اما اینطور فکر نمیکند.
او که سالهاست به صورت تخصصی در حوزه فارابی مشغول تحقیق و پژوهش است معتقد است چه تحت عنوان فلسفه ایرانی سخن بگوییم، چه از فیلسوفان مسلمان حرف بزنیم، به راحتی نمیتوان گفت فلسفه در کشور ما کارکردهای خود را از دست داده یا با زندگی روزمره و نیازهای مردم بیگانه شده است. مفتونی علاوه بر تحقیق و پژوهش متمرکز بر روی آثار فارابی، در این چند سال اخیر شروع به برگزاری سلسله نشستهایی با حضور اندیشمندان فلسفه جهان کرده که بسیار مورد استقبال دانشجویان و علاقه مندان به فلسفه قرار گرفته است. تا پیش از این چنین اتفاقی به صورت منسجم و مستمر نیفتاده بود اما مفتونی در قالب سلسله نشستهای منظمی که اغلب به صورت آنلاین برگزار میشود گفتگوهایی با اندیشمندان جهانی انجام میدهد که باعث شده هم علاقه مندان فلسفه در ایران با اندیشمندان و اتفاقات جهانی آشنا شوند، هم اندیشمندان جهانی با اتفاقاتی که در حوزه فلسفه در کشورمان رخ میهد. در ادامه همین نشستها قرار است به زودی گفتگویی با پروفسور رابرت برندم، یکی از مطرحترین فیلسوفان ذهن و زبان با موضوع چیستی فلسفه برگزار شود.
در گفتگوی مفصلی که در ادامه میخوانید، مفتونی دلایل خود برای چرایی اینکه میگوید فلسفه اسلامی هنوز زنده است و در میان فیلسوفان معاصر جایگاه ویژهای دارد تشریح کرده است.
*برای شروع گفتگو دوست دارم این سوال را بپرسم که در وضعیت فعلی که خیلیها معتقدند فلسفه اسلامی کارکرد خود را از دست داده نقش فلسفه ورزان معاصر اسلامی چیست؟
فارابی در هشتادسالگی در دمشق آخرین روزهای زندگی را سپری میکرد و در این اندیشه بود که برای معموره فاضله که عمری را صرف طراحی بنیانهای آن کرده، دیگر چه میتوان کرد. او قطعاً بیشترین تلاش فکری خود را به کار برده بود. اما آنچه در جهان خارج میگذرد همیشه بر وفق مراد فیلسوفان نیست. وقتی ولادیمیر بزرگ، امپراتور روس-کیف (شامل روسیه، اوکراین و بلاروس امروزی) تیمهای تحقیقاتی خود را فرستاد تا از میان تمدنها و ادیان رایج، پیشرفتهترین را برای سرزمین وایکینگها انتخاب کنند، بیش از همه، تمدن بیزانس آنها را مبهوت کرد و مسیحیت ارتدکس، دین رسمی امپراتوری روس-کیف شد. آیا جذابیت تمدن اسلامی در آن سالهای طلایی کمتر بود؟ معلوم نیست؛ شاید ازدواج با پرنسس زیبا و جوان بیزانس، آنا پرفراجنیتا، آنچنان برای ولادیمیر موضوعیت داشت که کفر را کنار نهد و دستور دهد همه خاندان و درباریان و دستههای وسیع مردم، در رود دنیپر غسل تعمید کنند. آنا آنقدر خواستنی بود که ولادیمیر به ازای او خرسون کریمه را به برادرش بیزل تحویل دهدو آنگاه که بوعلی سینا سهم خود را به دوره تمدن طلایی اسلامی ادا میکرد، سه دختر برادر آنا، تا سنین پنجاه سالگی که عمر عمو بیزل به سر آمد، از ازدواج محروم و در جاینسیوم، اندرونی زنانه دربار بیزانس، محصور بودند؛ مبادا دامادی نگاه چپ به امپراتوری مطلقه بیزل اندازد! یودوکیا خواهر بزرگتر که رهبانیت را ترجیح داد، زویی و تئودورا هم کاش با او به صومعه میرفتند به جای اینکه سلسله مقدونی را به زوال کشند! البته زویی زحمت خود را کشید و هر آنچه میتوانست از جادو و جنبل و دوا و درمان و معجون به کار بست که پس از پنجاه سالگی بچه دار شود اما نشد که نشد.
گاهی اتفاقات غیرقابل پیش بینی و تقارن تصادفی برخی امور، منجر به تحکیم یا سرنگونی یک سلسله میشود؛ یا دلبستگی به یک پرنسس، منجر به انتشار یک دین و فرهنگ و تمدن در اقلیمی به وسعت روس-کیف میگردد. مناسبات و معادلات ساده و پیچیدهای در اوج و افول تمدنها در هم آمیخته و به راحتی نمیتوان سهم فیلسوفان و متفکران را سنجید. اما میتوانیم با بهره مندی از دستاوردهای اندیشمندان و فلاسفه، به ادای سهم خود بیندیشیم و هر کدام از ما فلسفه ورزان معاصر، به اقتضای تخصص و علایق خویش، بر سهمی که میتوانیم در معموره فاضله داشته باشیم تمرکز کنیم.
* شما سالهاست که روی حوزه فارابی شناسی متمرکز هستید و با اینکه تحقیقات متنوع و زیادی در این حوزه انجام شده شما همچنان به تحقیق و پژوهش راجع به این اندیشمند ادامه میدهید. این موضوع برایتان تکراری نشده است؟
خیر. فارابی از آن فیلسوفانی است که برخوردار از ابعاد متنوع و بسیار الهام بخش اند. البته هر کسی میتواند به اقتضای علایق خودش بهره متفاوتی از فارابی بگیرد. مثلاً من فارابی را در جهت گفتگوی ادیان مختلف، تعامل فرهنگهای متفاوت، فلسفه هنر، اقتصاد فرهنگ و اقتصاد هنر مطرح کرده ام؛ همانطور که همکاران متعدد دیگری از زوایای دیگری به فلسفه فارابی پرداختهاند. این زوایا نسبت به هم برتری و بدتری ندارند، بلکه هر کدام میتواند در جای خود کارکرد خودش را داشته باشد. لکن طبعاً من از تجارب خودم اطلاع دارم و از آنها سخن میگویم، به امید اینکه اهالی جوان فلسفه افقهای جهانی را که پیش رو دارند بشناسند و گسترش دهند.
یعنی مثلاً ما نمیتوانیم منتظر بمانیم که کشاورزان یا تاجران شریف بیایند و فلسفه را زنده کنند. توقع معقولی نیست که بخواهیم کسانی که در صنعت نفت مشغول فعالیت هستند به فکر احیای فلسفه باشند. میخواهم بگویم وضعیت موجود فلسفه و نیز سرنوشت آن بیش از همه در دست اهالی فلسفه و فلسفه ورزان است. این را هم تصریح میکنم که اصلاً منظورم این نیست که فلسفه مرده یا رو به زوال یا بی نشاط است. اینگونه داوریها آسان نیست. اتفاقاً در مواجهه با فیلسوفان برجسته جهان، تلقیها و دریافتهای من پیرامون وضعیت فلسفه اسلامی و فلسفه ایرانی، بیش از آنکه مأیوس کننده باشد، مثبت و امیدبخش است.
*سوالی که ممکن است خیلیها از شما درباره فارابی داشته باشند این است که چطور در طول این هزار سال چنین دیدگاههای هنری از فارابی استخراج نشده و بیان نشده است؟
در پاسخ به این سوال باید بگویم هر کسی با دغدغهها و مسالههای خودش سراغ فارابی میرود. مثلاً فیلسوف یا منطقدان با مسالههای خاص خودش فارابی را میخواند و نظریاتی در میآورد. به همین ترتیب وقتی یک هنرمند با مسائل معطوف به هنر، فارابی را میخواند، چیزهایی را می بیند که دیگران برایشان اساساً مساله نبوده. البته این نگاه برکاتی هم داشت و برخی عبارات فارابی را تبیین کرد. عباراتی که در بعضی ترجمههای فارسی، از ترجمه آنها صرف نظر شده زیرا اساساً برای مترجم محترم قابل هضم نبوده که فارابی اهل موسیقی و آواز را در بخش دوم مدینه فاضله در کنار اهل خطابه و اقناع و شاعران و نویسندگان بگذارد. این را هم اضافه کنم که عنصر خیال، وجوه مختلفی دارد، مثلاً در تبیین نظریه نبوت هم جایگاه محوری دارد. بر همین اساس توانستم نسبت پیامبر و فیلسوف و حکیم را در آثار فارابی تبیین کنم. همچنین مساله وحی از نگاه فارابی و ابن سینا را تا حدود زیادی وفاق دهم و توهم تعارض میان آنها را برطرف کنم.
باید به معادله عرضه و تقاضا چه در مقیاس داخلی چه در سطح جهانی توجه کنیم؛ در سطح جهانی مخاطب خیلی متنوع است و تشنگان و تشنگی بسیار است. خصوصاً اگر با رویکرد میان رشتهای مانند فلسفه هنر، فلسفه زبان، فلسفه ذهن، … به فارابی بپردازیم، میتوانیم مخاطب وسیعتری را پوشش دهیم. اما در داخل هم وقتی به تقاضای موجود در سطح جامعه توجه میکنیم، آنگاه سطور ناخوانده فارابی چشم ما را میگیرد. خیلی از حکماً و عرفا و فلاسفه ما حرف چندانی برای مشکلات اقتصادی و پیشرفت اقتصادی ندارند. اما فارابی در رساله سیاست که رساله اخلاق است، به مقوله تولید مال و ثروت و نیز به جاه طلبی و لذات و امیال انسانی پرداخته است. خب، وقتی شما دغدغه مشکلات جاری مردم را دارید، میتوانید از این بعد فارابی به یک نظریه اقتصادی اجتماعی کارآمد برسید که مبتنی بر دیدگاه اخلاقی خاص و متفاوت فارابی است. نگاه رایج که دیدگاه سینوی را هم شامل میشود اخلاق را اولاً امری شخصی و ثانیاً امری اجتماعی میانگارد. ابن سینا در رساله سیاست خود اخلاق را با "سیاسه الرجل نفسه" یا رفتار انسان با خود آغاز میکند. در حالی که در دیدگاه اخلاقی فارابی، "سیاسه المرء لنفسه" یا رفتار انسان با خویشتن، فصل چهارم و آخر است. سه فصل نخست پیرامون اخلاق اجتماعی است. علاوه بر اینکه نزد فارابی اخلاق اجتماعی بر اخلاق فردی اولویت دارد، همان اخلاق فردی و نفسی هم با مؤلفههای اجتماعی تعریف شده است. فارابی سه مؤلفه را به عنوان بایستههای اخلاق شخصی مورد تصریح قرار میدهد: مال و جاه و لذت. وی سعی و کوشش حداکثری در تولید مال و ثروت را به عنوان اولین بایسته اخلاق شخصی مطرح میکند: مبالغه در طلب مال؛یستقصی النظر فی أسباب الدخل وَالْوُجُوه الَّتِی یُمکنهُ استجلاب المَال مِنْهَا إِلَی ملکه فیبالغ فِی استجلابه من حیث لایضر بشیء مماتقدم ذکرنا لَهُ من الْأُصُول اعنی بِهِ لَایخل بِدِینِهِ و لَابعرضه. بله؛ قطعاً این مبالغه در استجلاب مال باید به نحوی باشد که به دین و آبروی انسان آسیب نرساند. اینکه بدیهی است.دومین بایسته اخلاق شخصی تکاپو و تلاش حداکثری در تحصیل جاه و موقعیتهای برتر اجتماعی است: مجاهده در طلب جاه؛ "ومن ذلک الجاه فیَنبَغی للمرء أن یجتهد کل الجهد فی إحراز الجاه لنفسه." جاه طلبی نزد فارابی معنای مثبت و ممدوحی دارد که باید در خصوص آن مجاهده کرد. لذا من آن را به تحصیل موقعیتهای اجتماعی ترجمه کرده ام. اما سومین بایسته و تکلیف اخلاق نفسی از نگاه فارابی چیست؟ "ومن انفع مایستعمله المرء فی معاشه مانذکره وهو أنه یجب أن یستجلب اللذات والشهوات کلها إلی نفسه بجاهه لابماله بکل ماأمکنه."
به راحتی نمیتوان گفت فلسفه در کشور ما کارکردهای خود را از دست داده یا با زندگی روزمره و نیازهای مردم بیگانه شده و حرفهایی از این قبیل. هرچند همه این تصورات جنبههایی از واقعیت را در خود مستتر دارند و نفس این مطلب که اهل فلسفه همواره دغدغه کارآمدی و رشد و پیشرفت فلسفه را داشته باشند امری ممدوح است. در راستای این دغدغه و تأمین لوازم آن، اهل فلسفه باید در تعامل پیوسته با مخاطبانی از حوزههای گوناگون عوام و خواص باشند و ارزیابیهای ایشان را نسبت به وضعیت فلسفه مورد مداقه قرار دهند
استجلاب لذات و مشتهیات انسانی از طریق جاه نه از طریق مال. البته گاهی تعارضی بین طریق مال و طریق جاه نیست. اما اگر تعارض باشد، فارابی تاکید دارد که جاه اولویت پیدا میکند. مشهور است که فارابی خودش انسان زاهدی بوده است. اما او در اندیشه ساختن معموره فاضله، یعنی جامعه جهانی فاضله بوده. وقتی شما نگاه اجتماعی دارید، به نسلها و جوانها و انگیزههای آنها میاندیشید. آنها برای توسعه و پیشرفت نیاز به رقابت و جاه طلبی دارند. یک هنرمند، یک ورزشکار، یک فناور، یک دانشمند، در محیط مسابقه و رقابت با دیگران، به تقلا و تکاپو میپردازد و تولید علم و هنر و فنون مختلف پیشرفت میکند. عموم انسانها انگیزههای اخلاقی محیطی دارند و فارابی برای مدینه سازی، نمیتواند به انسانهای استثنایی متکی باشد، بلکه برای جمهور برنامه اخلاقی ارائه میکند. به این ترتیب در رساله سیاست، نظریه اقتصادی فارابی با نظریه اخلاقی او یگانه میشود و نوعی وحدت اخلاق و اقتصاد ملاحظه میشود.
*شما در جایی راجع به آثار فارابی گفته بودید که فارابی را باید با مراجعه به آثار خودش فهم و تفسیر کرد کمی در این باره توضیح میدهید؟
اهل تحقیق نباید مشهوراتی را که در خصوص فارابی و دیگران رایج است، مفروض بگیرند. فارابی را باید با مراجعه به آثار خودش فهم و تفسیر کرد. این نگاه و مراجعه مستقیم به متون فارابی است که منجر به نوآوری میشود. مثلاً مشهور است که فارابی قائل به وحدت فلسفه است. اما فلسفه خود فارابی مشمول چنین وحدتی نیست. یعنی برخی شاخصههای سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی فلسفه فارابی منحصر به خودش است و در فیلسوفان مسلمان، حتی تا امروز مشاهده نمیشود.
بنابراین محققان جوان باید توجه داشته باشند که فارابی را بی واسطه و مستقیم بخوانند و تحلیل کنند و متکی به قرائتها و ترجمههای دیگران نباشند. البته در همین سالهای اخیر دانشجویان تحصیلات تکمیلی پایان نامهها و رسالههای خوبی پیرامون دیدگاههای فارابی سامان داده اند و راه نرفته نیز طولانی است. فلسفه اسلامی بسته به رویکرد و تلاش اهالی آن، میتواند تمدن سازتر از اینکه هست باشد.
*شما در حالی با قوت به کار فلسفی خود به خصوص برگزاری نشستهای فلسفه ادامه میدهید که خیلیها معتقدند فلسفه کارکرد خود را در کشور ما از دست داده است. نظر شما در این باره چیست؟
من فکر میکنم چه تحت عنوان فلسفه ایرانی سخن بگوییم، چه از فیلسوفان مسلمان حرف بزنیم، به راحتی نمیتوان گفت فلسفه در کشور ما کارکردهای خود را از دست داده یا با زندگی روزمره و نیازهای مردم بیگانه شده و حرفهایی از این قبیل. هرچند همه این تصورات جنبههایی از واقعیت را در خود مستتر دارند و نفس این مطلب که اهل فلسفه همواره دغدغه کارآمدی و رشد و پیشرفت فلسفه را داشته باشند امری ممدوح است. در راستای این دغدغه و تأمین لوازم آن، اهل فلسفه باید در تعامل پیوسته با مخاطبانی از حوزههای گوناگون عوام و خواص باشند و ارزیابیهای ایشان را نسبت به وضعیت فلسفه مورد مداقه قرار دهند.
در گفتگویی که سه سال پیش با مرحوم نیکولاس رشر داشتم، شیوایی و روانی بیان وی را در کتاب «سفری در فلسفه» تحسین کردم و وی گفت: «اکثر فلاسفه برای همکارانشان مطلب مینویسند … به نظرم مطلب بسیار مهم این است که فلسفه اگر قرار است به حیات خود ادامه دهد باید با افرادی تعامل کند که فیلسوف حرفهای نیستند بلکه هوشی معمولی و علاقهای نسبی به مسائل پایهای دارند… عمومی کردن مطالب فلسفی به هیچ وجه تنها مسئولیت پژوهشگران نیست اما اگر مباحث خود را به مسائلی که مردم به آن علاقه دارند ارتباط ندهیم در نهایت خودمان را از جامعه منزوی خواهیم کرد.» بله؛ برای ادامه حیات و بالندگی فلسفه، باید به ترتیبی به محتوای فیلسوفان سنت خود بپردازیم که بتوانیم با حوزههای کاربردی مختلف که مبتلابه جامعه است پیوند برقرار کنیم. چندی پیش در خصوص فلسفه بازی از نگاه فارابی در سازمان ملی کودک سخن میگفتم. عروسکی بافتنی با لباس کردی به من هدیه دادند که آن را نگه داشته ام و برایم خوشایند است! درست به همین علت که چهرهای از فلسفه فارابی را مطرح کردم که برای دست اندرکاران تربیت کودک اهمیت دارد.
اساساً انزوا و بی خاصیت بودن یا نشاط و کاربردی بودن، در ذات سنت فلسفه ایرانی یا فلسفه اسلامی نخوابیده است. این سنتها را به ما رسانده اند و اینک ما هستیم که چه در داخل چه در سطح جهانی آن را به نمایش میگذاریم. تحقیقاتی که در دل این سنتها در خدمت فلسفه و کودک یا فلسفه هنر میشود نباید ناچیز انگاشته شود. ما نمیتوانیم خودمان را داوری کنیم. ولی دیگران داوری میکنند و این داوریها میتواند به ما کمک کند. در همان گفتگو با رشر مهمانی از دانشگاه هنر به قرائت من از فارابی و شیخ الرئیس ناظر به مسائل فلسفه هنر و تعارضات آن با نگاه افلاطون اشاره کرد و نظر رشر را جویا شد. رشر توضیح داد که فلسفه هنر دشوارترین حوزههای فلسفی است و گفت: از میان تمام زمینههای فلسفی که پیرامون آنها نوشتهام فلسفه هنر کوچکترین بخش را به خود اختصاص میدهد و در این زمینه کمترین حرف را دارم. چرا که معتقدم این زمینه از جهتی دشوارترین زمینه است.
* و به عنوان سوال پایانی اینکه اساساً فلسفه در کشور ما چه جایگاهی دارد؟
قضاوت درباره اینکه فلسفه در کشور ما چه جایگاهی دارد و کجا قرار دارد، در فضای خالی امکان پذیر نیست. این قضاوت باید در یک گفتگوی مستمر با اهالی فلسفه در سراسر جهان صورت بپذیرد. به نظر میرسد فعالیتهای فلسفی که در ایران میگذرد مخاطبان وسیعی دارد. به عنوان یک مثال دیگر، مجله فلسفه آکادمی علوم روسیه پس از اینکه مقالهای از بنده منتشر کرد، خواست مقالهای برایشان بنویسم درباره تحقیقات پیرامون فارابی که در ایران انجام گرفته است. من این کار را نکردم ولی نفس این درخواست برایم جالب بود. معلوم میشود اگر ما مخاطب شناسی داشته باشیم، گاهی صرفاً لازم است که گزارشهایی از فعالیتهای فلسفی داخل کشور ارائه کنیم. ژیژک هم مثال خوب دیگری است. وی در گفتگویمان به تفصیل درباره عنصر خیال در سنت فلسفی ایران در یک سیر تاریخی و مقایسه تاریخی سخن گفت به نحوی که اتفاقات فلسفی دوران معاصر در نگاه وی برجسته و مهم مینمود.فلسفه ملاصدرا هم مخاطبان خود را دارد. نشست "فلسفه ایرانی و ملاصدرا" را با خانم جوآن کوپجک به سبب علاقه وی به صدرالمتالهین ترتیب دادیم. جالب است که ایشان از سینمای مرحوم کیارستمی شروع کرده و به فلسفه ملاصدرا علاقمند شده و به تحقیق در ملاصدرا و نیز شیخ اشراق پرداخته است.
هر جا که ارتباط برقرار کنیم و معرفی ارائه دهیم، میبینیم که مخاطب و علاقه مند به سنتهای مختلف فلسفی ما وجود دارد. البته چالشهای ارتباطی متعددی در این ناحیه وجود دارد که مهمترین و در عین حال سادهترین آنها، ناکارآمدی نظام آموزش زبان انگلیسی در رشتههای علوم انسانی است. سخن گفتن در این باره مجال مستقلی میطلبد. اما به هر حال سنتهای فلسفی مانند معادن در و گوهرند که باید به استخراج آنها پرداخت و آنها را با ذوق و خلاقیت تراش داد و با زبان کارآمد به مخاطبان داخلی و جهانی عرضه کرد. طبعاً در این مسیر، باید به مناسبات عرضه و تقاضا توجه کنیم. هنگامی که در صدد انتخاب مساله رساله دکتری خود بودم، به علت صبغه هنری و مراوده و تعامل با هنرمندان و پژوهشگران هنر، تقاضای محسوسی نسبت به یک سلسله تحقیقات نظام مند فلسفی پیرامون هنر مشاهده میکردم. گمان من این بود که از یک سو عنصر خیال نقطه عزیمت و سنگ بنای مسائل هنری است و از دیگر سو فارابی و شیخ اشراق دامنه مناسبی برای آغاز کار هستند. لذا به تدوین نظریه این دو در خصوص خیال و خلاقیت خیال پرداختم. از خیال فارابی به مفهوم سازی هنر و هنر دینی و جایگاه سیاسی و اجتماعی هنرمند در مدینه فاضله منتقل شدم. از آنجا که فارابی نویسندگان و خطبا و اهل اقناع را در کنار هنرمندان در بخش دوم مدینه فاضله قرار داده، به مفاهیمی پیرامون رسانه مدینه فاضله و به طور کلی راهبردهای فرهنگی و هنری در مدینه فاضله رسیدم.
لینک خبر: mehrnews.com/x34QfT